سال 1384
 سال آخر دبیرستان بودم و پسری بودم که بیشتر اوقاتم و تفریح میکردم و با دوستانم به شیطنت میپرداختم
یه روز از روزای تابستون بود که بخاطر ریختن چند تا آهنگ زنگ روی موبایل n620 سامسونگ شوهر عمه ام (از اون گوشیهای قدیمی که نور صفحه آبی رنگش و زنگهای پلی فونیکش تو اون زمان دل همه رو میبرد)  رفتم سراغ یه موبایل فروشی.
من:سلام میشه واسه من چند تا آهنگ زنگ ایرانی بریزه رو موبایلم
موبایل فروش: یه نگاه به موبایل میکنه و میگه نه نمیشه روی این گوشیها چیزی ریخت
من:جدی میگین
موبایل فروش: بله
از من اصرار و از اون انکار
من: میشه اجازه بدین خودم امتحان کنم
موبایل فروش: یعنی تو میگی میشه؟
من: فکر میکنم بشه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه خبری ، تحلیلی و اطلاع رسانی جانا حـلقه صـالحیـن حضـرت ابـوذر پرتال اطلاع رسانی کانون های فرهنگی هنری مساجد منطقه ویژه خوی-آذربایجان غربی اذري چت |راحت چت |اروميه چت |تبريز چت آموزش و مشاوره تلفنی دامپزشکی بیماریهای سگ گربه پرندگان زینتی حیوانات خانگی يادداشت هاي بازمانده گروه پتینه افشار Startup Analysis | تحلیل استارتاپ و کسب و کار شما فايلگاه زندگی با بودنش خیلی قشنگه